_ سه بار میتوانی از خودت دفاع کنی
+ من با زبان صلح با آنها صحبت کردم اما انگار اصلا نمیفهمیدند.
_ اگر کسی ناشنواست حق نداشتی او را به قتل برسانی دفاع دوم را بگو.
+ برخی از آنها جز به زور یا کشتن اصلاح نمیشوند، لازم است هرس شوند.
_ بودن آنها را لازم بود، تو حق نداشتی نمایشنامه را به صرف خودخواهی ات رد کنی؛ تو باغبان نیستی. دفاع سوم را بگو
+ باید ایشان را فریب دهی یا حقیر کنی تا فرمانپذیر شوند.
_ این عادتی ست که پدران شما و فرماندهان شما، در شالوده شما پدیدآورده اند. سه دفاع تمام شد، حکم ت فردا با طلوع اجرا میشود.
بخشی از داستان کوتاه » فکر تا مالیخولیا » با احترام امین یوسفی